دنبال کننده ها

۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

می نویسم حتا اگر کشته شوم. خونم از خون ندا ها رنگین تر نیست. (حشمت اله طبرزدی)

مقاله جالب از مبارز راه آزادی طبرزدی عزیز

از یک سو به دلیل شنیدن اخبار و گزارش های مربوط به شکنجه و کشتار جوانان،گرفتار سر درد شده ام از دیگر سو شاهد وقایع شگفت انگیز در حوزه ی حکومت داری هستم و از دیگر سو نگران این هستم که سرنوشت مردم و کشور به کجا کشیده خواهد شد. در عین حال در زیر سرنیزه زندگی کردن مانع از این می شود که مسائل را ان گونه که می فهمی بیان کنی.به همین دلیل حتا ابتدا برای این نوشته ،عنوان مشخصی نیافتم و نام ان را "بدون عنوان"گزینش کردم تا هر کس هر برداشتی که می تواند از ان داشته باشد.

من با تجربه ای که از قلم زنی در هفته نامه ی پیام دانشجو دارم ،این مهم را دریافته ام که کار نویسندگی یک نوع ریسک یا دل به دریا زدن و یا خود را به دشت خون زدن است. هر گاه نویسنده بخواهد از یک امر مهم پرده بردارد مثل کسی است که باید جسارت این را داشته باشد که از یک بلندی بپرد یا خودش را به امواج بسپارد و با خود بگوید،می نویسم.هر چه بادا باد!

۱-با کشته شدن محسن روح الامینی،فریاد جناح اصول گرا نیز در امد و اقایان و خانم های اسلامی و اصول گرا نیز دریافتند که انگار در این مملکت خبر هایی هست.کسانی که به ملت وعده ی بهشت داده بودند و همواره این ادعا را داشتند که گویا قوه ی قضاییه،دستگاه انتظامی و نظامی و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در دنیا بی نظیر است،اینک به فریاد امده و از مسئولین پرسش می کنند که پاسخگوی این قساوت ها کیست؟البته از این بابت باید خوشحال بود که به مرور ادم های کمی با سواد و کمی مستقل در درون این جناح به صدا در امده و گویا مقدر بود تا خون محسن زیر شکنجه ی دولت اسلامی بریزد تا این بخش از حکومت گران نیز زبان به گلایه و شکایت بگشایند. گویا مقدر بود تا خون محسن بر زمین بریزد تا این گروه نیز دریابند که در ۳۰ سال گذشته و البته در دوره های گوناگون به نام دین و انقلاب و نظام بر سر جوانان چه اورده اند. اما این گروه هنوز نمی خواهد به ریشه های بحران و تراژدی و مسئولین اصلی ان ورود کنند. نه تنها این گروه تمایلی برای فهم و افشای ریشه ی واقعیت ها ندارند،بلکه وفاداران به خط امام نیز خود را از فهم ریشه های این فجایع محروم می کنند. برای این که حقیقت تلخ است. البته به تعبیر ایه اله مطهری، حق برای کسانی تلخ است که نمی خواهند ان را بفهمند و به نفعشان نیست. و گرنه حق به خودی خود تلخ نیست. من در ادامه ی این نوشتار به برخی ریشه ها اشاره خواهم کرد.

در هر حال حتا کسانی چون علی مطهری نیز به جنایات ارتکابی توسط بازجویان جمهوری اسلامی اعتراض کرده و همراه با او گروه بزرگی از اصول گرایان زبان به اعتراض گشودند. به سهم خود از علی مطهری که زمانی سابقه ی دوستی با او داشتم را سپاس گذاری می کنم و به او گوشزد می کنم که با توجه به شخصیت پدرش و خودش از او انتظار داشتم تا بالاخره و البته به مرور صف خود را از ادمکشان جدا نماید.اگرچه این ابتدای ماجرا خواهد بود و مشکل ها خواهد افتاد.

۲-پس از این که داستان تراژیک کشته شدن محسن زیر شکنجه،افشا شد و فریاد نمایندگان مجلس اسلامی نیز در امد،اقای خامنه ای رهبر رژیمی که از ان به جمهوری اسلامی تعبیر می کنند،مجبور شد دستور بسته شدن سوله ی کهریزک را بدهد. او بدون این که از مسئولین در مورد گشایش و اداره ی این شکنجه گاه بازخواستی نماید یا در باره ی شکنجه و شهادت جوانان ایرانی به دست جانیان سخنی بر زبان بیاورد، دستور به بستن این اردوگاه استالینیستی داد تا بر روی اعتراض های دوستداران خود ابی بپاشد تا مبادا این اعتراض ها شعله ور شده و دامن خودش را نیز بگیرد.در صورتی که این سوله یک شبه به وجود نیامد. یادم هست در جریان بازداشت و شکنجه ی دانشجویان پلی تکنیک در سال های ۸۵-۸۶ به همین مناسبت،یک مقاله ی افشاگر نوشتم که از سوی تیم بازجویی مربوطه که زیر نظر مرتضوی و حداد عمل می کردند ،مورد بازخواست شدید قرار گرفتم. زیرا در ان زمان در مرخصی از زندان به سر می بردم.بنابراین،سوله ی کهریزک چند سال است که دایر است و گویا کسانی چون سردار رادان و سردار مقدم که دست اندکار اداره ی سپاه ثاراله هستند، این اردو گاه را نیز تدارک می کرده اند.

فراموش نکنید که این دو سردار،مامور راه اندازی گشت ارشاد یا برخورد با جوانان در دوره ی ۴ ساله ی احمدی نژاد بوده اند و ارتباط تنگا تنگی با مرتضوی دارند. پس تا کنون نام مقدم،مرتضوی،رادن و حداد را در ذهن داشته باشید. باید این نکته را به دست اورد که چه کسی از این ها پشتیبانی می کند که چنین گستاخ به سرکوب تا مرز خشونت کور و شکنجه ی زندانیان پیش رفته اند؟ اگر بتوان این حلقه ی مفقوده را به دست اورد،می توان به بسیاری از موارد مجهول در سیستم سرکوب عریان دست یافت. ایا به راستی ان گونه که اصلاح طلب ها سعی کرده اند ادرس بدهند، مسئول این حلقه احمدی نژاد است؟

۳-در چند روز گذشته فرماندهان سپاه و بسیج نیز سخنان زیادی در مورد سرکوب مردم به میان اورده اند. شکی ندارد که بسیج در کنار سپاه ثار اله مسئول بخش بزرگی از کشتار ها و شکنجه ها بود ه است.اما در میان این فرماندهان نام سالک و طائب،بیش از دیگران تکرار شد.این دو روحانی هر دو از رابطین دفتر خامنه ای بوده و هستند. در واقع ان گونه که من در سال های ۸۰ و ۸۱ در انفرادی های عشرت اباد و ۲-الف مربوط به حفاظت اطلاعات سپاه بوده ام به خوبی از نقش این نیرو در سرکوب ازاد اندیشان و تعلق خاطر ان ها به مصباح یزدی اگاه هستم.ان ها همین دید گاه های مصباح یزدی در مورد تزینی بودن ارای مردم را برای مطالعه به من می دادند و از ان دفاع می کردند.پس افرادی چون سالک و طائب در عین حال که نمایندگان خامنه ای هستند،و در سرکوب ها نقش اساسی دارند به مصباح یزدی نیز ارادت خاص دارند.این جریان تا اتفاقات اخیر و سرپیچی نسبی احمدی نژاد از حکم خامنه ای از حامیان سرسخت احمدی نژاد به شمار می امدند و گفته می شود که مجتبا خامنه ای حلقه ی وصل تمام این جریانات است.

می خواهم تاکید کنم که همه ی این روحانیان و سرداران تند رو و بی رحم ،مستقیما از سوی دفتر خامنه ای حمایت شده اند. من خود اگاه نیستم که در این زمینه نقش مجتبا چیست. پیش از این گمانم بر این بود که اصغر حجازی مامور هماهنگی این جریان است. پس اصلاح طلبان ادرس عوضی ندهند. این جریان نه از وزارت اطلاعات دولت احمدی نژاد که مستقیما از دفتر خامنه ای دستور گرفته و می گیرند.می نویسم حتا اگر کشته شوم. خونم از خون ندا ها رنگین تر نیست.(اهان. همین را تیتر نوشته انتخاب خواهم کرد)

۴-اقای خامنه ای در نماز جمعه ی ۲۹ خرداد با صراحت دستور سرکوب مردم را صادر کرد.او برای این که نظامیان و لباس شخصی ها و نیرو های امنیتی وانتظامی را تحریک کند، حتا بدون جهت گریه کرد. او در حالی از احتمال کشته شدن خودش -یا به تعبیر خودش،جسم ناقصش -حرف زد که حاکم مطلق بوده و هیچ کس حتا اگر بخواهد، نمی تواند به او اسیبی برساند. اما این را گفت تا نیرو های تحت امر، تحریک شوند و با شدت هر چه تمام تر مردم را سرکوب کنند.پس باید بپذیرد که هرکس شکنجه یا کشته شده است،به دستور او عمل کرده.نیرو های تحت امر هر گاه بشنوند که اراذل و اوباش یا خس و خاشاک و یا اغتشاشگران قصد جان فرمانده و رهبرشان را کرده اند،چرا نباید ان ها را تا سر حد مرگ بزنند و یا به گلوله ببندند؟پس در این ماجرا اگر چه تک تک فرماندهان و مجریان مسئول هستند،اما در راس ان ها شخص خامنه ای قرار دارد.مگر این که او و پیروان پذیرفته باشند که به وظیفه عمل کرده و کشته شدگان باید به چنین سرنوشتی دچار می شدند.بنا براین در این مورد باید با شجاعت به مسبب اصلی اشاره کرد و ادرس اشتباهی نداد.

۵- احمدی نژاد و دولت او در این زمینه گناهکار هستند.برای این که او به عنوان رییس دولت و رییس جمهوری در همه ی این قضایا مسئول است. بزرگترین جرم احمدی نژاد این است که هر گاه در مسئله ای با این اهمیت که می بایست نظر می داده است،فقط به این دلیل که به نفع او نبوده سکوت اختیار نموده است. او گمان کرده که می تواند چون کبک سر در برف کرده و بعدا اعلام کند که در این حوادث نقشی نداشته است. در صورتی که حتا اگر در سرکوب نقش مستقیم نداشته باشد،به دلیل انفعال و بی عملی اش در مقابل مردم قرار گرفته و در جرایم موجود شریک است.

اگر چه همگان اگاه هستند که در حمله به کوی دانشگاه و شکنجه ی دانشجویان در زیر زمین وزارت کشور،این احمدی نژاد است که باید پاسخگو باشد. برای این که دستور حمله را شورای تامین صادر کرده بود و مسئولیت ان با احمدی نژاد است.ولی او از یک سو از نتایج سرکوب نفع می برد و از دیگر سو با سکوت خود،مسئولیت حمله و سرکوب را متوجه ی دیگران می کند.

۶-موارد بالا در حوزه ی مربوط به سرکوب و امور امنیتی و نظامی بود.اما در کنار این حوادث،اتفاقات شگفت انگیز دیگری در حال وقوع است. اگر چه در شرایط کنونی همه ی سران و دست اندرکاران حکومت به یکدیگر گل می زنند اما در این زمینه احمدی نژاد گوی سبقت را از دیگران ربوده است.

احمدی باور کرده است که ۲۴ ملیون نفر به او رای داده اند. رهبر جمهوری اسلامی جلو تر از همگان در این امر موثر بوده است.همگان اگاه بودند که اگر موسوی رای بی می اورد به نفع نظام و رهبر بود.ولی او همچنان علاقه داشت که احمدی رای بیاورد.اگر خلاف این بود حتما طرفداران رهبر به صورت تشکیلاتی از احمدی رویگردان شده بودند.شورای نگهبان و نیرو های نظامی و انتظامی نیز از او رویگردان شده بودند.اما چنین نشد و مهم تر این که، رهبر پیش از تایید شورای نگهبان احمدی را تایید کرد و برای تثبیت او دستور سرکوب صادر نمود.حتا در خطبه ی نماز اعلام کرد که نظرات احمدی از نظرات هاشمی که یار دیرینه اش بوده است،به او نزدیک تر است. پس نقش رهبر در پیروزی احمدی و تثبیت ان پیروزی موثر بوده است. اگر چه بخش اصلی رای احمدی- هر اندازه که بوده و ما نمی دانیم-،مربوط به خودش است. بخشی از فقرا و محرومان و نیز برخی مخالفین جدی رفسنجانی و روحانیان به احمدی رای داده اند و همگان از این امر اگاه هستند.ولی محمود از یک سو نقش رهبر را بی اثر و از دیگر سو نقش خودش را بیش از حد و در عین حال تاثیر تقلب را ندیده گرفته و در مقابل رهبر قد علم کرده است.اگر چه او حق دارد معاون خود را انتخاب کند اما این صرفا یک بهانه است. بار ها و بار ها گفتیم که احمدی دل در گرو ولایت امام زمان دارد و نه ولی فقیه. او اصول اسلامی در حوزه ی حکومت را بر نهاد روحانیت ترجیح می دهد. انگار شرایط موجود را اماده ی ابراز نظرات خود دانسته است. به این دلیل از دید اصول گرایان واقعی حق با احمدی نژاد است. برای این که از یک سو او حق دارد معاون خود را انتخاب نماید و از دیگر سو می خواهد تا انجا که ممکن است ،دست روحانیون را از قدرت و حکومت کوتاه کند تا به زعم خودش از رانت خواری و فساد ها جلو گیری نماید. اگرچه در تناقض افتاده است. برای این که از یک سو به کمک همین رانت ها به ریاست جمهوری رسیده و از دیگر سو تلاش دارد که ریشه ی این رانت حکومتی را از بین ببرد!؟

برخورد متقابل رهبر و احمدی تا کنون به گونه ای بوده است که گویا این رهبر است که خودش را به احمدی می چسباند و نه این که احمدی به رهبر نیازمند باشد.از دیگر سو جناح محافظه کار سر بر اورده و اعلام می کند که احمدی را به سرنوشت بنی صدر و مصدق دچا ر می کند!انگار نه انگار که تا دیروز برای تثبیت احمدی ،ایران را به اتش کشاندند. در ظرف کمتر از چند روز به این نتیجه رسیدند که او ولایت پذیر نبوده و باید قربانی شود!ایا این حرکت محافظه کاران به قصد قربانی کردن احمدی در پای نظام و رهبر نیست؟ هر چه باشد از دیدگاه ما این اقدامات نشانگر اغتشاش شدید در امور حکومتی است و از جنس اختلافات منطقی نمی باشد. امور کشور داری رو به انارشی می رود و امیدوار هستم که هزینه ی ان را حکومت بپردازد و نه مردم.

۶- از سوی دیگر، اقای رفسنجانی اعلام کرده است که نزاع بر سر انتخابات است که اگر برطرف شود،مشکلی باقی نخواهد ماند. او در عین حال از رهبر تعریف کرد و بار دیگر ما را به این اندیشه فرو برد که ممکن است همه ی این ها دست به دست هم بدهند تا احمدی نژاد را قربانی کرده و قدرت را به روحانیت برگردانند.شاید جناح اصلاح طلب نیز از این کار بدش نیاید. ان ها نیز دوست دارند که احمدی قربانی شود،انتخابات تجدید شود و موسوی زیر نظر خامنه ای به ریاست جمهوری برسد تا نظام بیمه شود و خط امام مستدام گردد و حرف ان ها نیز به کرسی بنشیند. ما اما باور داریم که خواسته ی مردم این نیست.خواسته ی مردم مصالحه ی بزرگ در بحران نیست. ان ها خواهان ازادی انتخاب،بیان،حزب و تجمعات هستند.

۷- همه ی ما اگاه هستیم که جمهوری اسلامی به صفت اسلامی بودن و اصل ولایت فقیه است که پس از ۳۰ سال به چنین سرنوشتی دچار شده است. برای این که حکومت فردی از نتایج اولیه ی چنین اندیشه هایی است. ما بر این باور هستیم که دین باید از حکومت جدا بشود. هر گاه قدرت را مقدس دانستیم، مانع از این خواخهیم شد تا این قدرت نقادی و دست به دست شود. قدرت فساد اور است . در حالی که طرفداران اندیشه ی اسلام سیاسی که خمینی از پایه گذاران ان بود به تقدس و تمرکز قدرت باورمند هستند.اگر خامنه ای چنین دستور سرکوب می دهد و دفتر او مرکز قدرت غیر پاسخگو و حامی کسانی چون مقدم،رادان،طائب،مرتضوی،سالک و دگران است،فقط به این دلیل است که قدرت او را مطلقه،مقدس و اسلامی و از جانب خدا دانستند. حال اگر همین قدرت به طاهری اصفهانی یا منتظری و رفسنجانی نیز داده می شد، همین اش و همین کاسه بود. کسانی چون علی مطهری باید اگاه باشند که قدرت مطلقه و متمرکز و غیر پاسخگو فساد اور است ومن در میتینگ ۲۹ مهر ۷۶ در مقابل دانشگاه تهران همین را گفتم که به اتش خشم اقایان دچار شدم.ریشه ی این شکنجه ها و کشتار ها در قدرت مقدس و غیر پاسخگو است. نمی شود از یک سو به طرف القا کرد که تو نماینده ی خدا و امام زمان هستی و از دیگر سو باید پاسخگو باشی . نمی شود از یک سو ادعا کرد که این حکومت خدا بر روی زمین است و از دیگر سو انتظار نداشت که معترضین علیه ان، زیر شکنجه کشته شوند. شانس اورده ایم که خامنه ای ولی فقیه است. اگر خمینی در قید حیات بود همه ی معترضین را محارب معرفی می کرد و سرنوشت همگان معلوم بود.

۸- اخرین کلام من این است که سران رژیم به جان هم افتاده اند و البته این سنت تاریخ و به زعم من اراده ی خداوند است. برای این که کسانی که ظلم می کنند به ظلم خود گرفتار می ایند. نه احمدی انقدر ضعیف است که باهنر بخواهد او را استیضاح کند و نه مردم زیر بار هاشمی می روند که بار دیگر بخواهد با شعبده بازی، حکومت روحانیون رانت خوار را نجات بدهد و نه خامنه ای قادر خواهد بود از طریق سرکوب،مردم را وادار به تمکین کند.نه قالی باف انقدر موجه است که بخواهد با افشاگری علیه احمدی جایی در دل مردم ناراضی برای خود دست و پا نماید و نه حتا امکان همدستی مجدد هاشمی و خامنه ای و خاتمی وجود خواهد داشت. در این اشفته بازار، فقط ان باند قدرت است که به جنایت علیه مردم ادامه می دهد و شیرازه ی امور سیاسی و اقتصادی از هم گسسته است. اگر چه فقر و بیکاری و تورم گلوی مردم را می فشرد اما توده های ناراضی تصمیم دارند از طریق اعتراضات خیابانی به بهانه ی چهلم شهدا و سالگرد انقلاب مشروطیت در ۱۴ امرداد یا روز تحلیف و تنفیذ به مبارزات خود ادامه بدهند و حق است که چنین کنند.

و ما نیز وظیفه ی خود می دانیم با تاکید بر اصولی چون :تمامیت ارضی، منافع ملی،استقلال همه جانبه ی کشور،ازادی،دموکراسی،اعلامیه ی جهانی حقوق بشر،حقوق مسلم اقوام ایرانی،تساوی حقوق زن و مرد،نفی خشونت و جدایی دین از حکومت به دفاع از مردم برخیزیم و همگان را به همبستگی دعوت کنیم.تاکید می کنم که کشور در لبه ی پرتگاه اغتشاش یا خشونت تمام عیار و ورشکستگی قرار دارد و در این شرایط است که بیگانگان برای دخالت در امور کشور طمع کرده و من به سهم خود از دستگاه های مسئول و نیرو های وطن پرست در هر رده و در هر نهاد و ارگان و از هر طیف و طبقه ، دعوت می کنم تا با همبستگی مسئولانه به نجات کشور کمر همت بندیم.ما نباید بنشینیم و نظاره گر نزاع درون حکومت از یک سو و سرکوب مردم بیگناه از دیگر سو باشیم. ممکن است نیرو های قدرتمند با مطالعه ی این نوشته قصد هر نوع نقشه ی شیطانی علیه من را در ذهن پرورانیده یا عملی سازند. اما به ان ها هشدار می دهم که از شما ترسی ندارم. فقط به شما اعلام می کنم که در این ۱۵ سال، انچه نوشتم برای اصلاح امور کشور بود و خود شاهد بودید که به موقع نوشتم اما عمل نکردید. یک بار هم که شده به من اعتماد کنید و به نصایح من تن در دهید و کمک کنید تا کشور را از این شرایط خطرناک رها سازیم.

به راستی کدام انسان عاقل حاضر است بیش از این کشور را به دست کسانی بدهد که تا دیروز از احمدی یک بت ساختند اما امروز خواهان استیضاح او هستند!شما را به خدا به خود ایید و امور کشور را به دست نمایندگان واقعی ان بسپارید. ۳۰ سال حکومت برای شما کافی است. اجازه دهید نمایندگان واقعی ملت که از طریق انتخابات ازاد زیر نظر نهاد های بی طرف بین المللی برگزیده می شوند،سر رشته ی امور را در دست بگیرند و از تجربه ی مثبت شما ها نیز بهره ببرند. تضمین خواهند دادکه از هر نوع خشونت جلو گیری کرده و برای همیشه خشونت و اعدام و شکنجه از این مملکت رخت بر خواهد بست.

دستان خود را به سوی همه ی کسانی دراز می کنیم که دل در گرو ملک و ملت دارند.

+ نوشته شده توسط در چهارشنبه هفتم مرداد 1388



۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

آيا مثلا آنچه در مورد افراد بي‌کسي مانند «ترانه موسوي» دهان به دهان مي‌گردد راست است؟ محمد مطهری (فرزند آیت الله مطهری)

(این مطلب از سایت تابناک برگرفته شده است) به جرأت مي‌توان گفت که قاطبه افراد غيرمغرضي که در سي سال گذشته با انقلاب قهر کرده‌اند، به دليل يک واژه سه حرفي بوده است: «ظلم». اين افراد، يا ظلمي بر خودشان رفته و فريادرسي نديده‌اند، و يا ظلمي آشکار در حق يک فرد ـ مانند آنچه در جريان بازجويي وحشتناک بر همسر سعيد امامي رفت ـ شاهد بوده‌اند، ولي هر چه به انتظار نشسته‌اند آب از آب تکان نخورده است. درد و سخن در اين زمينه بسيار است؛ تنها به ذکر چند نکته بسنده مي‌کنم.

1. دفاع از يک نظام اسلامي با توسل به شيوه‌هاي غيراسلامي و بلکه غيرانساني، همان قدر موفقيت آميز است که کسي بخواهد با شرابخواري از سنت نبوي پاسداري کند. برخي رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقايع اخير و خانواده هايشان گواهي مي‌دهد که گروهي پرنفوذ ـ که حفظ آبرويشان تضمين شده است ـ براي اينکه به خيال خودشان چشم فتنه را در بياورند مجاز به هر نوع ظلمي هستند حتي اگر چيزي از آبروي انقلاب و امام باقي نگذارند.

2. به نظر مي‌رسد که در کشور ما همه مسائل، جز يک مسأله، قابل چشم پوشي و يا اهمال است حتي آنجا که پاي يک حکم اسلامي و يا روحانيت در ميان باشد. آن استثنا آنجاست که مساله، نام «امنيتي» به خود بگيرد، به طوري که تقاضاي اجراي عدالت در مورد يک مساله امنيتي از سوي هر کس، مساوي است با همسو خوانده شدن با اسرائيل.

به همين دليل است که براي آزرده نشدن برادران اروپايي حکم قطع دست سارق (در شرايط خاص) که در قرآن هم آمده اجرا نمي‌شود و حتي در مورد اعدام شروران متجاوز به عنف به کودکان و نواميس مردم به خاطر اعتراض کشورهاي غربي کوتاهي صورت مي‌گيرد (چون اين مسائل «امنيتي» نيست و بنابراين مي‌توان کوتاه آمد)، اما در مورد مرگ افرادی چون زهرا بني يعقوب در زندان اگر تمام آبروي اسلام و نظام و انقلاب هم فدا شود مسأله‌اي نيست چون پاي دردانه‌هاي امنيتي در ميان است. باز از همين روست که فيلم «مارمولک» با اينکه شائبه به ملعبه درآمدن روحانيت را داشت از سوي کارشناسان امنيتي بي اشکال اعلام شد اما فيلم «به رنگ ارغوان» که در مورد يک مأمور امنيتي است به خاطر ممانعت آنان جواز نمايش نمي‌گيرد.

3. هنوز پس از سي سال معلوم نيست که وظيفه نخبگان و مردم در قبال ظلمهاي مشهود در نظام اسلامي چيست؟ من نمي‌دانم که چرا بايد درباره رابطه ميان جمهوريت و اسلاميت صدها کتاب و مقاله نوشته شود اما موضوع مهمي مانند وظيفه مسئولان، علما و مردم در قبال ظلمها در يک نظام اسلامي، مورد توجه قرار نگيرد؟ حضرت امام (ره) در وصيتنامه خويش در مورد ترويج فساد چنين هشدار دادند که «مردم به دستگاه‌هاي مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهي نمودند، خودشان مکلف به جلوگيري هستند». البته به مخيله امام هم خطور نمي‌کرد که بتوان برخي افراد بازداشتي در جمهوري اسلامي را به بهانه شرايط امنيتي، بدون محاکمه مستقيما از اتاق بازجويي روانه قبرستان کرد و الاّ چه بسا امام در وصيت نامه خود راه حلهايي در اين مورد ارائه مي‌داد.

4. افراد بازداشت شده حتي اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نبايد با خانواده هايشان چنين رفتار مي‌شد. اين ديگر چه صيغه‌اي است که وقتي کسي بازداشت مي‌شود افراد خانواده اش بايد گاهي تا چند هفته سراسيمه در بيمارستانها و پزشکي قانوني سرگردان باشند و يا در اطراف زندانها تنها براي گرفتن کوچکترين اطلاعي از محل نگهداري آنان ضجه زده و التماس کنند و کسي پاسخگو نباشد و نهايتا منتظر تماس يک فرد ناشناس بمانند؟ (مگر آنکه قصدي در تکثير مخالفان نظام در ميان باشد).

در مقابل، وقتي گروهي از نمايندگان مجلس، در سايت خود از خانواده‌هاي بازداشت شدگان مي‌خواهند به آنان مراجعه کرده شايد بتوانند آنها را در پيداکردن عزيزانشان ياري کنند بلافاصله آن سايت فيلتر مي‌شود! آيا اين همان "آزادي تقريبا مطلق" در ايران است که چندي پيش رئيس جمهور در جواب خبرنگار خارجي از آن سخن مي‌گفت؟ داستان مکرر چگونگي رفتار با خانواده‌هاي جان باختگان و تعهدات اجباري هنگام تحويل جنازه از جمله اينکه «هيچ شکايتي نداريم»، خود حکايت جانسوز ديگري است.

5. عمل به قانون هم مثل خيلي چيزهاي ديگر جناحي شده است. خلاف قانون، فقط اين نيست که کانديدايي به حکم شوراي نگهبان تمکين نکند. نمي‌شود در اين مورد فرياد را به عرش رساند اما در قبال هرگونه رفتار غيرقانوني با مردم معترض ـ که با اندک محبتي مي‌توانستند قاطبه آنان را جذب کنند ـ سکوت کرد. چنانکه پيش از اين نيز گفته ام اگر نظام ما با برخي از آنچه تحت لواي «حفظ نظام» صورت مي‌گيرد سقوط نکند بسيار بعيد است که با عامل ديگري، حتي حمله نظامي از پا درآيد.

6. ميان «جمع کردن» يک بحران با «حل کردن» آن تفاوت بسيار است. اولي از کساني برمي آيد که به هر مساله تنها به ديد امنيتي مي‌نگرند و دومي کار افراد بصير و دلسوزي است که ديدي جامع به مسائل داشته و راه حلهاي امنيتي را آنهم بدون وقوع هيچ ظلمي آخرين گزينه مي‌دانند نه اولين گزينه. با ظلم مي‌توان يک مسأله را جمع کرد اما نمي‌توان آن را حل کرد. در يک نظام مردمي هميشه راه حل غير امنيتي مقدم و بسيار کارساز است.

روشن نيست افرادي که خود را «دشمن شناس» مي‌دانند چگونه درباره اين کارخانه‌هاي بزرگ ضد انقلاب سازي که حتي از به کام مرگ فرستادن فرزند يک مقام مسئول در بازداشتگاه هم ابايي ندارند، از رد پاي دشمن در بازداشتگاهها سخن به ميان نمي‌آورند؟ به راستي کساني که با فرزند يک مقام مسئول اين مي‌کنند با جوانان بي نام و نشان چه مي‌کنند؟

اين را هم بايد اضافه کرد که ما امروز «دشمن شناس» خودخوانده زياد داريم. عده‌اي توجه ندارند که به ويژه در هنگام بحران‌ها، دشمن‌شناسي تنها از معدود افراد بصير، عالم و متقي بر مي‌آيد و نبايد اجازه داد يکي با دسترسي به شنود، ديگري با خواندن چند بولتن محرمانه، سومي براي تسويه حساب‌هاي شخصي، چهارمي با تفسيرهاي سودجويانه تحليل‌هاي بيگانگان و پنجمي براي خودشيريني يا شهوت پست و مقام، خود را «دشمن شناس» جا بزنند.

اين به اصطلاح دشمن شناسان، که اخيرا آيت الله استادي گروهي از آنان را به نقد کشيد، به دليل قضاوت بر اساس جناح بازي ـ که به عقيده من نوعي شرک است ـ عملا بسياري از طرفداران واقعي انقلاب اسلامي، از مردم عادي گرفته تا ديگران را نه تنها از انقلاب که گاهي از اسلام هم بيزار کرده و مي‌کنند و در عمل ولو با نيت خير، خيانتي را انجام مي‌دهند که از هيچ دشمني بر نمي‌آيد.

7. کسي نمي‌تواند خود را پيرو ولايت فقيه بداند و در عين حال در مورد ظلمهايي که نهايتا کل نظام اسلامي را به نابودي خواهد کشاند بي تفاوت بماند، مگر آنکه پيامبر (ص) را ـ نعوذ بالله ـ دروغگو بپندارد. به فرموده پيامبر (ص)، ظلم يک حکومت را نابود مي‌کند و حتي کفر چنين اثري ندارد. بنابراين هر کس نسبت به رهبر انقلاب ارادت بيشتري دارد بايد نسبت به ظلم به مردم که در واقع، خطري است که رهبري و کل نظام را تهديد مي‌کند بيشتر فرياد بزند. کسي که در شرايط فعلي تنها دم از اطاعت از رهبري مي‌زند و در عين حال بر اين ظلم‌ها چشم مي‌بندد چاپلوس رهبري است نه مطيع و مريد او.

چه اتفاقي بايد بيفتد که قاطبه علما که خود نيز براي استقرار و دوام نظام زحمتها کشيده‌اند فارغ از جناح بنديها و دعواهاي انتخاباتي در مقابل اين ظلمها واکنش جدي نشان دهند؟ آيا براي مردم قابل قبول است که براي فوت يک عالم دست چندم ـ که البته تکريمشان واجب است ـ چندين اطلاعيه از سوي علما در کمتر از 24 ساعت صادر شود ولي براي مرگ چند جوان در بازداشتگاه‌هايي که هيچ کس مسؤوليت آن را نمي‌پذيرد سکوت پيشه شود؟ نقش روحانيت در نظام اسلامي تملق گويي نسبت به نظام نيست، بلکه همان طور که شهيد مطهري تاکيد داشت ـ و البته تا حد زيادي مغفول ماند ـ رويکردي نظارتي و منتقدانه با تکيه بر عدالت است.

در اينجا ذکر دو مطلب لازم است. اول آنکه آنچه گفته شد، نه به معناي ناديده گرفتن خدمات قاطبه دست اندرکاران امنيت کشور است که بدون توسل به ظلم، خدمات زيادي براي مردم انجام داده و مي‌دهند و نه به معناي عدم لزوم مجازات سنگين براي آشوبگران واقعي که بسيار هم اندک بوده‌اند. ديگر آنکه راه حلهايي از قبيل تشکيل چند کميته رسيدگي ـ که متاسفانه تا قبل از کشته شدن فرزند يکي از مسئولان صورت نگرفت ـ اگر قرار است نهايتا به تهيه چند گزارش «خيلي محرمانه» و ارسال آن براي مسئولان بينجامد، هيچ کمکي به باور مردم به مقابله جدي با اين فجايع نخواهد کرد و شايد تشکيل ندادنش مفيدتر باشد زيرا براي مردم اميد واهي ايجاد مي‌کند.

روشن است که مرحوم محسن روح الاميني تنها مقتول مظلوم نبود گر چه اکثر صداها تنها پس از مرگ او درآمد. ما به جز چند نام ديگر مانند سهراب و اشکان نشنيده‌ايم، اما آنچه مسلم است هر کس به ظلم کشته شده باشد در قيامت کبري با کفن خونين راه را بر مسببان و نيز سکوت کنندگاني مانند نويسنده خواهد بست. به سبب سياست خبري موجود، کسي نمي‌داند آيا مثلا آنچه در مورد افراد بي‌کسي مانند «ترانه موسوي» دهان به دهان مي‌گردد راست است؟ خانواده وي که ظاهرا در اطراف مسجد قبا دستگير شده به کجا بايد مراجعه کنند؟ متأسفانه سياست خبري رسانه ملي هر خبري را باورپذير کرده است.

آيا رسانه ملي در مورد آنچه بر او گذشته است خبر موثقي خواهد داد و در صورت اثبات جرم، مجرمين را معرفي خواهد کرد؟ اگر چنين باشد اميدي به عدم تکرار اينگونه فجايع هست اما به نظر مي‌رسد اين رسانه، فعلا موظف به رصد کردن ظلم در جهان به جز ايران است آنهم در مورد کشورهايي که با ايران مشکل سياسي دارند.

شربيني که توسط يک «شهروند» آلماني در يک کشور سکولار کشته شد و در بيش از 200 بخش خبري در کشورمان از او ياد شد بسيار مظلوم بود، اما آيا يک جوان ايراني که در يک اعتراض آرام خياباني دستگير شده و بعد جنازه اش در سانسور کامل خبري ـ آن هم در کشوري که خود را پرچمدار استقرار عدالت در جهان مي‌داند ـ از بازداشتگاه بيرون مي‌آيد صدها بار مظلومتر از شربيني نيست؟

اينکه بيگانگان در حوادث اخير دست داشتند يا نداشتند، نقشه قبلي يا انقلاب مخملي در کار بود يا نبود، نظام در خطر بود يا نبود، مسبب اوليه و ثانويه اين بود يا آن، اينها بر فرض صحت، هيچ‌کدام مجوز سر سوزني ظلم به کسي نمي‌شود. در اسلام رعايت عدالت نسبت به قاتل امير المؤمنين (ع) هم واجب است.

muhammadmotahari@gmail.com

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

جنون نژاد

اگر روزی شنیدید که جنون نژاد چندتا از اعضائ هیئت دولت حکومت اسلامی را با کلت کمریش کشت تعجب نکنید!

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

بیایید این خطای سهوی یا عمدی مان را روز چلم ندا جبران کنیم

روزی که برای اولین بار فیلم جان باختن ندا در راه آزادی را دیدم، نمیخواستم باورم بشه، همش به خودم می‌گفتم که کاش این فیلم دروغ باشد. اینقدر این صحنه درد آور بود که هنوز هم دیدنش برام سخته. جوانان وطن شجاعانه در راه آزادی جان میدادند. دیگر باورم شد که رژیم شمشیر را از رو بسته و از کشتن ابائی ندارد. روزهای بعد شاهد کشته شدن عزیزان دیگری بودیم که هنوز ادامه دارد. در این میان خبر کشته شدن سهراب هم رسید. مردم در مراسم دفنش شرکت کردند و آقایان موسوی و کروبی و خیلی‌‌های دیگه رفتند به دیدار خانواده‌اش و دلجویی کردند. کار بسیار خوبی‌ کردند و سهراب هم در قلب همه ما جا دارد. تبعیض چرا؟ آقای موسوی در منزل سهراب گفت که سهراب نماد شهدای ماست! باورم نمی‌شود، مگر ندا قبل از سهراب کشته نشد؟ نامزد ندا در مصاحبه با بی‌ بی‌ سی‌ گفت که ندا طرفدار موسوی نبود، بلکه طرفدار آزادی بود. عکسهای از سهراب منتشر شد که شال سبز بر گردن داشت و نشان میداد که از طرفداران موسوی بود. آیا این اختلاف عقیده و تفکر بود یا نشان از وجود مردسالاری در ایران که سهراب که یک پسر است تبدیل به نماد و ندا که دختر است داره فراموش می‌شه؟ چرا این آقایان هنوز به منزل خانواده ندا نرفته اند؟ همین تراژدی در خارج از کشور هم ادامه دارد. امروز مقاله‌ای را از خانم اختر قاسمی در گویا نیوز در رابطه با بزرگداشت سهراب در خارج از ایران خواندم که کلی‌ عکس هم آنجا گذشته بودند، البته که از پیر و جوان همه سبز پوش! لطفا مرا در یافتن جواب به این سوالات یاری کنید، چون در رنجم. بی‌شک جامعه ایران بد از نمایش انتصا بات ۲۲ خرداد تولدی دیگر یافت که نقطه عطفی در تاریخ مبارزت آزادی خواهی مردم ایران است و متفاوت از گذشته.

من مهندسی‌ خوانده‌ام و هرروز با ساختار مواد و خواص آن کار می‌کنم، دانشم در مورد مسائل اجتماعی بیش از این اجازه نمیده که این اتفاق را بیشتر تحلیل کنم به اضافه اینکه مدت طولانی است که ایران نبوده ام. از جامعه شناسان و اهل فن که با ساختار جامعه و خواص آن کار میکنند تقاضا دارم از کنار این اتفاق بزرگ به راحتی‌ نگذرند. بیایید همه باهم نگذاریم این دیوار "تولد دوباره جامعه ایران" کج بنا شود. بیایید این خطای سهوی یا عمدی مان را روز چلم ندا جبران کنیم.

لینک مقاله خانم قاسمی را همراه با عکسها میتوانید اینجا ببینید و بخوانید.

http://news.gooya.com/politics/archives/2009/07/091086.php

به امید آزادی وطن و درود بر جان باختگان راه آزادی.

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

از این به بعد دانشجویان ایرانی‌ و کره شمالی اجازه تحصیل در رشته‌های مربوط به انرژی هسته‌ای و دانش اتمی‌ در دانشگاههای سوئد را نخواهند داشت

از این به بعد دانشجویان ایرانی‌ و کره شمالی اجازه تحصیل در رشته‌های مربوط به انرژی هسته‌ای و دانش اتمی‌ در دانشگاههای سوئد را نخواهند داشت. رادیو دولتی سوئد اعلام کرد این تصمیم طی نامه‌ای توسط سازمان اطلاعات و امنیت سوئد به دانشگاههای این کشور ابلاغ شده است. ضمنا در این نامه یاداوری شده است که این تصمیم در راستای تصمیمات اتحادیه اروپا است. رادیو سوئد در این رابطه با دختر خانم دانشجوی اعزامی از ایرانی‌ مصاحبه کرد که حاضر به فاش کردن هویت خود نبود. این خانم بسیار متاثر و متاسف بود که رفتار رژیم ایران اینگونه در آینده آنان تاثیر میگذارد. لازم به ذکر است که این چند سال اخیر تعداد دانشجویان ایرانی‌ که برای تحصیل به سوئد میایند افزایش بی‌ سا بقه‌ای داشته است. از دلایل این افزایش می‌توان به مجانی بودن تحصیل در دانشگاههای سوئد و بالا بودن کیفیت آن اشاره کرد. چیزی که در این میان جالب و بی‌ سابقه است این که این تصمیم به وسیله سازمان اطلاعات و امنیت سوئد به دانشگاهها ابلاغ شده است. بله، تبریک به ا. ن که از تحریم ات استقبال می‌کنه و تسلیت به مردم ایران خصوصا جوانان که اینگونه راههای پیشرفت و دسترسی به دانش روز به رویشان بسته میشود.
اه به کجای این شب تیره
آویزم قبای ژنده خویش را

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

پیشنهاد: کمک مالی به خانواده جانباختگان راه آزادی

گلهای نازی که این روزها در راه آزادیخواهی پر پر شدند، برای همیشه جاویدان و مایه افتخار ما خواهند بود. اما خانواده این عزیزان تازه مشکلاتشان شروع شده. همه میدانند که هر کس کوچکترین مخالفتی با این رژیم جهل و جور و ستم بکند چه بالایی‌ سرش میاورد. از این به بعد رژیم زندگی‌ خانواده این عزیزان را به خاک سیاه خواهد نشاند. نزدیکان و بستگان آنان از اندک حقوقی که اکثر ایرانیان (غیر از حسین شریعت نداری و بقیه مزدوران) بر خوردارند محروم خواهند شد. من از نزدیک شاهد بودم که بیش از ۲۰ سال پیش چه بلای بر سر یکی‌ از بستگانم آوردند. چندین بار ماموران رژیم دار و ندارش رو به سرقت بردند و آهی در بساطشان نگذاشتند بماند، مزدوران هم هر روز روی دیوار‌شان شعار مینوشتند. حالا خودتان حدسش رو بزنید که آیا اینها میتوانند جایی‌ استخدام بشوند. من پیشنهاد می‌کنم که این عزیزان رو فراموش نکنیم و حداقل نگذاریم از نظر اقتصادی از پا در بیایند. ما میتوانیم با ایجاد صندوقی و یا به صورت انفرادی و مستقیم این عزیزان کمک کنیم. ضمنا انداختن کوچکترین مبلغی در صندوق صدقات این رژیم که به مصرف مزدورانش می‌رسد خیانت به خون جانباختگان راه آزادی است.

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

پیام حزب سبز‌های سوئد به مناسبت سال روز ۱۸ تیر(ولی‌ روزی خواهد رسید که پرچم آزادی در ایران و تهران به اهتزاز در خواهد آمد.)

ده سال پیش در نهم جولای (هجدهم تیر 1378)، اعتراض دانشجویان در ایران با ضرب و شتم، خشونت، و به عبارتی سرکوب روبه‌رو شد. چندین دانشجو در آن روز، ‌همچنان که در اعتراض‌های چند هفته‌ی اخیر دیدیم کشته شدند، و تعدادی دستگیر و به چند سال زندان محکوم شدند.
امروز حکومت اسلامی، سنگدلانه اعتراض‌های مردمی را سرکوب می‌کند، ولی‌ روزی خواهد رسید که پرچم آزادی در ایران و تهران به اهتزاز در خواهد آمد.
سرکوب اعتراض‌های مسالمت‌آمیز در درازمدت ممکن نیست و بالاخره به پیروزی منتهی خواهد شد.
جنبش سبز‌های سوئد و تمام دنیا از مبارزات دانشجویان و مردم ایران برای دمو کراسی و عدالت حمایت می‌کند.
ما از مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز و مداوم، برای تحقق جامعه‌ای که در آن انتخابات آزاد، عادلانه و دمکراتیک باشد حمایت می‌کنیم.
در طول بیش از دو هفته از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران، چندین نفر به وسیله‌ی پلیس و نیروی انتظامی این کشور کشته و خیلی‌ها مجروح و بازداشت شدند. آزادی‌خواهی مردم در درازمدت هرگز نمی‌تواند سرکوب شود. دانشجویان همیشه پیشقراول مبارزه برای آزادی، حقوق بشر و دمکراسی بوده‌اند. حزب سبز‌های سوئد با تمام توان از مبارزات مسالمت‌آمیز برای آزادی، دمکراسی و حقوق بشر در ایران حمایت می‌کند.
ما هرگز از یاد نخواهیم برد آنانی‌ را که زندانی شده‌‌اند. برای آزادی آن‌ها از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد.
اعتراض های مردمی در ایران آشکارا نشان داد که ارتباطات اجتماعی، دیجیتالی و رسانه‌ای چه امکاناتی تازه‌ای فراهم کرده و استفاده خلاقانه از اینترنت، فیس بوک و تویتر چه نقشی‌ در مبارزه برای دمکراسی به‌وجود آورده است.
ما می‌خواهیم که رژیم ایران به حقوق بشر و دمکراسی‌ احترام بگذرد. فقط انتخابات آزاد و احترام به حقوق بشر می‌تواند یک جامعه و محیط زیست پایدار به‌وجود بیاورد.
حزب سبز‌های سوئد
برگردان از : مقصود رنجبر (از اعضای حزب سبزها)
من امروز این متن را به نماینده گی از حزب در دومین گردهمایی‌ گروه «ابتکار مردمی» در حمایت از جنبش مردمی و آزادی‌خواهانه‌ ایران بین ساعت 30/17 تا 30/20 در میدان مینت mynttorget شهر استکلهم برگزار می‌شود قرائت خواهم کرد
www.folkinitiativet.blogspot.com
متن پیام به سوئدی را اینجا بخوانید

http://mp.se/templates/Mct_78.aspx?avdnr=13728&number=172597

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

اعتصاب غذا در میدان مرکزی شهر استکهلم

هموطنانی که به حمایت از مبارزات داخل کشور در میدان مرکزی شهر استکهلم دست به اعتصاب غذا زدند و شبانه روز آنجا بست نشسته ‌اند. انصافا خوب موفق به جلب توجه عموم و رسانه‌ها شده‌اند





۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

سلامتی آزادی، زندونی‌های بی‌ ملاقاتی

سلامتی‌ سه تن

ناموس و رفیق و وطن

سلامتی‌ سه کس

زندانی و سرباز و بی‌ کس

سلامتی باغبانی که زمستو نشو از بهار بیشتر دوست داره

سلامتی آزادی، زندونی‌های بی‌ ملاقاتی

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

به من بگو چرا؟ Tell Me Why-Declan Galbraith

The sky is blue, and fields are green
And laughter is the language of the world
Then I wake and all I see, is a world full of people in need
Tell me why why does it have to be like this
Tell me why, why is there something I have missed
Tell me why, why cause I don't understand
When so many need somebody
We don't give a helping hand
Tell me why
Every day, I ask myself
what will I have to do to be a man
Do I have, to stand and fight
To prove to everybody who I am
Is that what my life is for?
To waste in a world full of war
...
why why? (Do we close our eyes
Why why? (Do the greedy lie
Why why? (Do we fight for land
Can someome tell us why cause we dont understand
Why? Why
.
.
http://www.youtube.com/watch?v=_j6IBdHW_rY

آيا در آينده ديگر کسی تک‌مضرابهای انتخاب ميان بد و بدتر را ساز خواهد کرد؟(دكتر سيد مرتضي مرديها )

آيا اتفاق جديدی افتاده است؟
سه‌شنبه، 2 تیر 1388


دكتر سيد مرتضي مرديها

برخی بر اين باورند که در ۲۲ خرداد ۸۸، جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی تغيير ماهيت داده است. اين گفته تا چه حد مقرون به حقيقت است؟ پاسخ من اين است: تقريباً تا هيچ حد؛ در اين روزها اتفاق بی‌سابقه‌ای روی نداده است. بله، اين البته راست است که رفتار حکومت در آنچه انتخابات دهم ناميده می‌شود، و نيز در حوادث متعاقب آن، قدری صريح‌تر و بی‌پرواتر به‌نظر می‌رسد، اما اين کرگوشیِ مزمنِ بسياری از فعالان سياسیِ منتقدِ حکومت و معتقد به اصلاحات بوده که باعث شد سران حکومت مجبور شوند صدای خود را چنان بلند کنند که همچون صورِ اسرافيل بالاخره در گوش اين حضرات فرو رود. کداميک از اين کارها قبلاً روی نداده بود؟ کداميک از اين سخنان پيشتر گفته نشده بود؟


سران واقعی قدرت در طول بيست سال گذشته، و از نخستين روزهای آن، با صراحتی کم‌نظير در قول و فعل خود، بارها و بارها بر اين تأکيد کردند که کمترين اعتقادی به دمکراسی، به اصلاح، به مشارکتِ جدیِ حتی نزديک‌ترين ياران و همرزمان و همراهان سابق ندارند. گفتند و نشان دادند که از هر ابزاری برای به حاشيه راندن آنان استفاده می‌کنند، و هيچ چيز، دقيقاً هيچ چيز، مثلاً اين که در گذشته چه فعاليتهای مهم و سرنوشت‌سازی برای ايجاد و نجات اين نظام انجام داده‌اند و تا چه اندازه يار وفادار و مورد تأييد و وثوق بنيانگذار اين نظام بوده‌اند، کمترين تأثيری در تلقی آنان به عنوان دشمن، يا لااقل رقيبی که اگر تابع مطلق نمی‌شود، بايد بکلی مضمحل گردد، نخواهد گذاشت. تمامی تلاشهای طاقتفرسای اين جريانات (از نهضت آزادی، و ملی- مذهبی‌ها تا سازمان مجاهدين انقلاب و مجمع روحانيون مبارز و اخيرتر جبهة مشارکت) و نيز بسياری از شخصيتهای مستقل اما نزديک به اين تفکرات (حتی در خارج از کشور)، در خصوص ابراز اسلاميت و حتی ولايت و/يا داشتنِ ارادة اصلاح و نه تخريب، و نيت تقويت نظام و نه براندازی آن، ذره‌ای مورد قبول ارکان اصلی و هستة سخت قدرت در اين نظام واقع نشد؛ نه به اين دليل که آنرا باور نداشتند و دروغ می‌پنداشتند، نه، صرفاً به اين سبب که يک حکومت مطلقه می‌خواستند که هيچ مزاحمی نداشته باشد؛ فرقی نمی‌کرد که مذهبی باشند يا نه، خوش طينت و خوش نيت يا نه، وابسته به خارج يا نه، يار امام يانه. و هر چه آن جماعت در اين کار کوشيدند، از اين سو جز تکذيب و تحقير پاسخی نگرفتند و عجب که کماکان بر اين سيره پای فشردند: در اين که اميد بورزند و بدهند که می‌توانند به حکومت بقبولانند که نفع آن در لااقل اندکی مشارکت و اندکی دمکراسی و برخی اصلاحات حداقلی است. بيائيد انصاف بدهيم که هستة سخت حکومت به چه زبانی بايد به اين جماعت می‌فهماند که: من تمام قدرت را می‌خواهم؛ اصلاح هم نمی‌خواهم؛ هرگونه مقاومتی را هم به‌شدت درهم می‌شکنم؛ و پروای هيچ چيز هم ندارم.

برای هر کسی که درک معتدلی داشت، معلوم بود که ماجرای تأييد نامزدی رياست جمهوری آقای خاتمی، محصول يک برآورد تاکتيکی از جانب قدرت حاکم بود که اصلاً غلط هم نبود؛ اين که اوضاع، از قضا و به‌شکلی ناباور برای همه، به سمتی رفت که ايشان با چنان رأيی برنده شد، يک حادثة غيرقابل پيش‌بينی بود؛ و چون غيرقابل ‌پيش‌بينی بود، فرصتی نبود تا بلافاصله چاره‌ای انديشيده شود. اما مشکلی هم نبود،؛ او به‌زودی در تنگنا قرار گرفت و انبوهی از مصائب بر سر و روی او ريخت و جسارت و شجاعتی هم نداشت که لااقل کناره گيرد. پس انتظار تکرار دوران او از دو جهت خطا بود: هم اين که نمی‌گذاشتند، هم اين که اگر هم می‌گذاشتند، در عمل بيفايده بود. در ماجرای ۸۴ تصور دست‌اندر‌کاران اين بود: مردم مهم نيستند؛ اگر در رأی دادن خطا می‌کنند، ما خطايشان را اصلاح می‌کنيم. حال چگونه انتظار می‌رفت که در ۸۸ چيزی عوض شود؟ ما هرگز جمهوری نبوده‌ايم، که بخواهيم جمهوری بمانيم.

بله، اين هم راست است که بسته به برخی خصايل روانی فلان امير و فلان مدير و فلان ژنرال ...، گاهی فشارها اندکی، فقط اندکی، کمتر يا بيشتر بوده است، اما در مجموع تفاوت چندانی در وضع و حال نبوده است. آنان که به هر قصد و نيتی در اين فهم بديهی مردم خدشه کردند، اينک در سلولها در حال تفکرند. آيا به اشتباه خود پی می‌برند؟ اميدوارم، گرچه مطمئن نيستم.

برغم اين تفاصيل اما، شبه‌انتخابات ۸۸ با‌وجود خساراتش‌‌، شکست مردم نبود. کارناوالهای شادی، که در هفته‌های منتهی به ۲۲ خرداد راه افتاد، جلوه‌های جذابی از اميد و شادی و دست و رقص و همدلی و غمگساری و نوستالژی روزگاران خوش پيشکش اين مردم خموده کرد. درست که غرور آنان را، به‌شکلی حيرت‌آور که خالی از اشکال وخيم خود-ديگر آزاری نبود، شکستند، و عزيزانی را به خون نشاندند، ولی مردم اگر آنچنان که می‌خواستند پيروز نشدند، شکست هم نخوردند؛ يعنی وضعشان بدتر از قبل نشد. از اين آراء بيسابقة که برخی طمع مشروعيت می‌بردند، چنان وضعی به‌هم برآمد که ايران و دنيا، حتی آنان که از شدت خودفريبی و تخيل مثبت، چشم و گوش بر واقعيات بسته بودند، ناچار از فهم اين شدند که ما در چه وضعيتی هستيم. جداً بر اين باورم که چيزی روی نداده که بارها و بارها روی نداده بوده باشد، مشکل فقط اين بود که برخی اصرار داشتند، به‌رغم انبوه شواهد، برای منافع يا از سر ترس يا عادت يا محافظه‌کاری يا پاسيفيسم افراطی و مضحک، آينة شبانه را ترجمة صبوح کنند. اين که اين بار رسوائی قدری بزرگتر و قدری صريح‌تر بود، اصل ماجرا را چندان عوض نمی‌کند؛ ما همانيم که بوديم. با اين حال، اگر آنچه رخ داد کمک کرده باشد تا اينک خرده‌بهانه‌ها هم از ميان برخاسته و اميد ‌رود ديگر هيچ اصلاح‌خواهی در پی اغفال خود و خلق برنيايد، و برای تغيير اين وضع، راهی به جز شکايت بردن به خدا و/يا تکدی لطف از خدايگان در پيش گيرد، دستاورد بدی نيست. آيا در آينده ديگر کسی تک‌مضرابهای انتخاب ميان بد و بدتر را ساز خواهد کرد؟ آيا ديگر هيچ حزب و گروه و فردی در هيچ انتخاباتی، به هر بهانه و توجيهی،"نامزد" معرفی خواهد کرد؟

آيا کسی در تمام تاريخ، وضعيتی سراغ دارد که، از حيث اخلاق، ميان ادعا و عمل، اين ميزان فاصله باشد؟ در عين حال، آيا کسی در تمام تاريخ، وضعيتی سراغ دارد که اين سان با بی‌پروائی، با تحقير کردن تمامی معيارهای درک بديهی و عقل جمعی و سنجش بيطرف، همة عالم جز خود را به هر صفت زشتی متهم کند، در حالی که ماجرا به وضوح معکوسِ اين است؟ و آيا واقعاً اين موارد فقط در اين چند روز رخ داد؛ يا ديرزمانی است که بود؟

اما راجع به آينده و اينکه چه بايد کرد و چه واقع می‌شود. من در کتابها و مقالات خود نوشته‌ام که انقلاب يک فعاليت برنامه‌ريزی شده نيست. يک واقعة بسيار کمياب است. هميشه همه جا پتانسيل شورش در مردم ناراضی هست؛ کم يا زياد. اين حکومتها هستند که، در قريب به اتفاق موارد، نمی‌گذارند شورشها بدل به انقلاب شود و انقلاب پيروز. انقلابها فقط در صورتی پيروز می‌شوند که يا حکومت در ضمن جنگهای شديد و/يا ورشکستگی شديد مالی به شدت ضعيف شده باشد که اصلاً نتواند نيروی ضد شورش بسيج کنند (مثل انقلاب روسيه) يا اصلاً حکومت مرکزی مقتدری در کار نباشد (مثل انقلاب چين)، يا حکومت به دليل دلرحمی يا سست‌عنصری حاکم نتواند به موقع و با شدت شورش را سرکوب کند (مثل انقلاب ايران و فرانسه). اين وضعيتها بسيار کميابند و به همين سبب انقلاب پديده‌ای است بشدت کمياب. شايد در کمتر موقعيت تاريخی پتانسيل مخالفت و شورش به اندازه ايران امروز بوده باشد ولی سرکوب شديد و کنترل پليسی چندلايه مانع از پيشرفت هر حرکتی بوده است. من بشدت علاقمندم که اين تبيين نادرست باشد؛ مشتاقم که نظريه‌ام عملاً ابطال شود، ولی ظاهراً هنوز هم حتی، واقعيات گواه صحت آن است.

اين انتظار که اکثريت کسبه و کارمندان، يا حتی اقليتی قوی از آنان اعتصاب کنند، انتظار زيادی است. قطعاً برای بسياری زندگی در اين وضع بشدت ارزان و بيقدر شده است، اما شايد نه برای اکثريت؛ و تازه اين جمعيت هم (حال اقليت گسترده يا اکثريت) غالباً از سوی خانواده‌هايشان تحت فشارند که کاری نکنند که جان بر سر آن بگذارند. می‌ماند فئة قليله‌ای که آن هم در چنبرة ناهماهنگی درونی و فشار بيرونی، کارآمدیِ محدودی دارد. بنابراين اگرچه اميد می‌رود که مخالفتهای مدنی مردم تداوم يابد و اين نظام لااقل برای چنين کارهائی مجبور به پرداخت هزينه شود، اما بايد تا همين جای کار را هم موفقيتی بزرگ دانست. اين تصور که اگر اوضاع کم‌کم آرام گيرد، نااميدی غالب می‌شود و احساس شکست درمی‌گيرد، اگرچه در مقام توصيف احوال مردم تا حدی راست است، اما بايد نسبت به آن هشدار داد. به هم اميد دهيم که راه درازی در پيش است و هيچ چيز پايان نيافته؛ افول برخی هيجانات ستودنی نبايد تعجب زيادی برانگيزد. بخش نه چندان کمی از مردم چه بسا در همين اوضاع درپی اين برآيند که، با برخی حمايتهای ناروا و ضد انسانی، از اين نمد کلاهی برای خود بسازند. بسياری هم ناراضی‌اند اما نه در حدی که جان خود را در معرض تهديد جدی قرار دهند. باقيمانده هم ممکن است از ضعف امکانات ارتباطی و فشار کنترل شديد و اخراج و دستگيری و زندان و ... کم‌توان باقی بمانند. پس عجله نکنيم و در مورد نتيجه زودرس زياد خوشبين نباشيم. قطعاً روزی جشن استقرار انسانيت خواهيم گرفت، ولی آن روز معلوم نيست چندان نزديک باشد؛ چون انسانهای بد کم نيستند و انسانهای خوب هم غالباً نسبت معقولی ميان پوست و گوشت و خون و داغ و درفش و سرب نمی‌بينند. شجاعان و شهادت‌طلبان هم کم‌اند و در عسرت و فشار. پس اميد را درازمدت تعبير کنيم و از همين دستاورد فعلی هم خشنود باشيم؛ به روش‌های ديگر فکر کنيم؛ و از انساندوستان جهان استمداد کنيم.

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

وزیر امور خارجه ایران (متکی) از صبح دنبال تماس با وزیر خارجه سوئد بود!


ساعاتی‌‌ پیش سوئد ریاست دوره‌ای اتحادیه اروپا را تحویل گرفت. رهبران این اتحادیه جمع شدند که عکس دستجمعی بگیرند. ولی‌ وزیر خارجه سوئد حضور نداشت، وقتی‌ سراغش را گرفتند دیدند که چند متر آن طرف تر مشغول صحبت با موبایل است. همه اینکار ایشان را بی‌ ادبی‌ تلقی‌ کردند. سپس معلوم شد که وزیر امور خارجه ایران (متکی) از صبح دنبال تماس با ایشان بود!!!جالبتر اینکه چند دقیقه بعد خبر رسید که ایران همه کارکنان ایرانی‌ سفارت انگلیس به استثنا یک نفرشان را آزاد کرد.آیا متکی به دنبال معامله نبود؟ مگر غیر از اینه که می‌خواست جلو صدور بیانیه اتحادیه اروپا بر علیه رژیم را بگیرد...

آقای موسوی، لطفا از منزل خارج شوید، الان وقت انفعال نیست.

آقای موسوی، لطفا از منزل خارج شوید، الان وقت انفعال نیست. من پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر به شهرهای مختلف ایران سفر کنید و بگوید که در کنار مبارزات مردم هستید. والا بزودی مردم از شما هم عبور خواهند کرد.باور کنید مردم ایران تا این رژیم جهل، جور و فساد را سرنگون نکنند از پا نخواهند نشست.